زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود. زینب به لطف کمیسر جوانی که از استانبول به شهرشان منتقل شده امیدش را از دست نمی دهد. او برای پیدا کردن دخترش دست به کار دیوانه واری می زند که با واقعیت غیرمنتظره ای رودررویش می کند.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود. زینب به لطف کمیسر جوانی که از استانبول به شهرشان منتقل شده امیدش را از دست نمی دهد. او برای پیدا کردن دخترش دست به کار دیوانه واری می زند که با واقعیت غیرمنتظره ای رودررویش می کند.

زینب از پیدا کردن دخترش پس از پنج سال در لحظه ای غیرمنتظره شوکه می شود. تلاش احمد برای گرد هم آوردن خانواده از هم پاشیده اش با خبر بزرگی که ملتم مب دهد خراب می شود. صبری هنگام مرگ به جرمش اعتراف می کند و سوده هرگز نباید حقیقت را بفهمد. صبری ثروتی هنگفت و کودکی تنها از خود به جا می گذارد، درحالیکه سنان و زینب نمی دانند چگونه ماجرا را برای سوده توضیح دهند. مشکل بزرگ تری در کمین سنان است.

زینب از پیدا کردن دخترش پس از پنج سال در لحظه ای غیرمنتظره شوکه می شود. تلاش احمد برای گرد هم آوردن خانواده از هم پاشیده اش با خبر بزرگی که ملتم مب دهد خراب می شود. صبری هنگام مرگ به جرمش اعتراف می کند و سوده هرگز نباید حقیقت را بفهمد. صبری ثروتی هنگفت و کودکی تنها از خود به جا می گذارد، درحالیکه سنان و زینب نمی دانند چگونه ماجرا را برای سوده توضیح دهند. مشکل بزرگ تری در کمین سنان است.

زینب و سنان متوجه پیامی که منور برای احمد فرستاده می شوند و وقتی هردوی آن ها می روند، احمد عصبانیتش را سر مونو خالی می کند. با دستگیر شدن پدر ملیسا جان به دردسر می افتد. خویشاوندان قلابی ملتم احمد را می دزدند تا او را وادار به ازدواج کنند.

جان وقتی سوده را در شب آمدنش می بیند، با مادرش بحث می کند و می گوید او حق نداشته چنین موضوعی را از پدرش پنهان کند. احمد که مجبور به ازدواج شده، مجازات ملتم را به خاطر دسیسه اش چند برابر می کند. سنان به این نتیجه می رسد که ممکن است صبری با مدرک جدیدی که درباره آدم ربایی به دست آورده آن ها را فریب داده باشد؛ اما نمی داند چگونه این مسئله را به زینب بگوید.

زینب در مزرعه زیبایی که از صبری به ارث رسیده شروع به زندگی با سوده و جان می کند. آیسه که پرستار سابق سوده بوده هم در مزرعه است و درباره اتفاقات پس از ربایش به زینب می گوید. زینب به سوده نزدیک تر می شود. منور سعی می کند برای برادرش شغلی پیدا کند اما سنان شغل مرموز و مهمی دارد که از همه پنهانش می کند.

احمد به این فکر می افتد که جانسو، که هنگام مداوای آرزو با او روبرو شده بود، ممکن است دختر خودش باشد. منور به بهانه خرید ماشین برای سنان روز خوبی را با قدیر سپری می کند. اما سنان از اینکه بدون مشورت با او ماشین خریده واکنش خوبی نشان نمی دهد. به محض اینکه ملتم با احمد ازدواج می کند، خشمش را بر سر زینب خالی می کند و مواجهه بزرگی میان دو رقم می خورد.

وقتی زینب به احمد می گوید که چرا خبر پیدا شدن الیف را پنهان کرده، ملتم هم با ترس آشکار شدن کاری که کرده دست و پنجه نرم می کند. درحالیکه آرزو سعی دارد از شر اثرات گذشته کثیف برادرش راحت شود، سنان سعی دارد ثابت کند جانسو دختر واقعی زینب است.

وقتی احمد تصمیم می گیرد آزمایش دی ان ای بدهند، سنان حرفی را که قرار است درباره جانسو به زینب بگوید به تعویق می اندازد. آرزو که مزرعه اش مورد حمله دارودسته کارتال قرار گرفته، تصمیم می گیرد برای محافظت از جانسو او را به مدرسه ای خصوصی در استانبول بفرستد. زینب برای دور نگه داشتن احمد از سوده و مزرعه تلاش می کند اما هیچ چیز جلودار احمد نیست.

زینب و احمد از جواب منفی آزمایش دی ان ای شوکه شده اند. الپ با کمک ملتم نقشه ای می کشد که زینب را در موقعیت سختی قرار می دهد. زینب و سنان سعی می کنند رابطه خود را بهبود بخشند. احمد که ناامید شده به ملتم پناه می برد.

در لحظه ای پیش بینی نشده، سنان جانسو را در کنار زینب می بیند و برای محافظت از دختر دربرابر کارتال به سرعت امنیت مزرعه را بالا می برد. هم زمان آرزو شروع به زیر نظر گرفتن خانه احمد می کند. آرزو به دنبال نقشه ای است که جانسو را از زینب جدا کند و این شک که جانسو دختر واقعی زینب باشد مثل خوره به جانش افتاده است.

پیش از آنکه زینب از در کنار الیف بودن لذت ببرد، کارتال دخترک را می دزدد. سنان محمد و آرزو را اسیر می کند و آن ها منتظر باج خواهی کارتال هستند. وقتی زینب متوجه می شود آرزو، زنی که مقصر جدایی او از دخترش بود، در خانه احمد در حال مداوا شدن است، از کوره در می رود و تمام خشمش را سر آرزو خالی می کند.

از طرفی زینب سعی دارد با یاغی گری جانسو که تشنه دیدن پدر و مادرش است کنار بیاید و از طرفی درگیر مسائل حقوقی سوده است که چیزی نمانده سازمان حمایت از کودکان او را با خود ببرد. وقتی زینب می فهمد سنان به خاطر مشورت با وکیل باکت از ازدواج با او و سرپرستی سوده پشیمان شده، عصبانی می شود.

آرزو که از قبل درباره حمله پلیس شنیده غیبش می زند و سنان احمد را تحویل پلیس می دهد. سوده سعی دارد به خانه جدیدش عادت کند و زینب تصمیم دارد برای پس گرفتن او همه راه های حقوقی را امتحان کند؛ اما درخواستش برای سرپرستی رد می شود. در ایستگاه پلیس، احمد وقتی می فهمد آرزو نقشه ربودن جانسو به خارج از کشور را داشته عصبانی می شود.

سنان برای آنکه بتواند پدرخوانده سوده شود، باید با زینب ازدواج کند و در مزرعه مستقر شود. درحالیکه احمد رابطه خوبی با آرزو دارد، ملتم کارآگاهی استخدام می کند تا خیانت او به شوهرش را ثبت کند. سنان تصمیم می گیرد گذشته را به یاد جانسو بیاورد.

وقتی احمد پس از مطبوعاتی شدن رابطه اش با آرزو از کار بی کار می شود، دچار افسردگی می شود و در خانه روستایی مزرعه زینب پناه می گیرد. ملتم تقاضای طلاق می دهد و از دادگاه درخواست می کند که احمد به او نزدیک نشود. آرزو که لحظه آخر خودش را از حمله پلیس نجات داد، به دنبال آن است که بفهمد چه کسی راپورت او را داده و پول هایش را مصادره کرده است.

خبر گم شدن سنان در مزرعه بلوا به پا می کند. ملتم و فرزندش که تحت سلطه آرزو هستند، در موقعیت سختی قرار گرفته اند. احمد درخواست آرزو را برای معاوضه ملتک و بچه با جانسو رد می کند و تلفن را روی او قطع می کند. فولیا برای پیدا کردن سنان خطر اخراج را به جان می خرد. امره با کمک الپ به دنبال ملتم می گردد.

جراحی آرزو تمام می شود اما وضعیتش هنوز وخیم است. ملتم و بچه اش به مزرعه نقل مکان می کنند؛ اما وقتی او بیان اظهاراتی به نفع زینب را رد می کند، زینب به خاطر سوءقصد به آرزو بازداشت می شود. احمد برای نزدیک تر شدن به آرزو، شروع به کار در بیمارستانی می کند که آرزو در آنجا تحت درمان است. سنان ماموریت مخفی اش را به سرانجام رسانده و بر می گردد.

سنان برای نجات زینب که برای دوام آوردن در زندان تلاش می کند، پیشنهاد آرزو را قبول می کند. فولیا حرف راست را می زند و به خانه بر می گردد. سنان با آرزو به دنبال زازفر می گردد که برای فرار از زندان کمک کرده بود. وقتی قدیر به خاطر پولی که پسرش در قمار از دست داد تهدید می شود، از غصه کارش به بیمارستان می کشد.

احمد که هنوز از به زندان افتادن آرزو شوکه است، دیگر نمی تواند در خانه زینب بماند و مجبور می شود پیش ملتم برگردد. آرزو پس از ملاقات الیف به شدت احساس افسردگی می کند و دادگاه دستور می دهد درمانش در بیمارستان ادامه پیدا کند. سنان شروع به تحقیق درباره تهدید به مرگ کمال، پسر قدیر، می کند.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

سنان برای نجات زینب که برای دوام آوردن در زندان تقلا می کند، پیشنهاد آرزو را قبول می کند. همزمان فولیا حقیقت را می گوید و به خانه برمی گردد. سنان با آرزو به دنبال ظفر می گردد. وقتی قدیر به خاطر پولی که پسرش در قمار از دست داد تهدید به مرگ می شود از غصه در بیمارستان بستری می شود.

سنان برای نجات زینب که برای دوام آوردن در زندان تقلا می کند، پیشنهاد آرزو را قبول می کند. همزمان فولیا حقیقت را می گوید و به خانه برمی گردد. سنان با آرزو به دنبال ظفر می گردد. وقتی قدیر به خاطر پولی که پسرش در قمار از دست داد تهدید به مرگ می شود از غصه در بیمارستان بستری می شود.

احمد که هنوز زندانی شدن آرزو را باور نکرده دیگر نمی تواند در خانه زینب بماند مجبور می شود پیش ملتم برگردد. آرزو پس از ملاقات با الیف دچار افسردگی شدید می شود و دادگاه دستور می دهد درمان خود را در بیمارستان دنبال کند.

احمد که هنوز زندانی شدن آرزو را باور نکرده دیگر نمی تواند در خانه زینب بماند مجبور می شود پیش ملتم برگردد. آرزو پس از ملاقات با الیف دچار افسردگی شدید می شود و دادگاه دستور می دهد درمان خود را در بیمارستان دنبال کند.

احمد که هنوز زندانی شدن آرزو را باور نکرده دیگر نمی تواند در خانه زینب بماند مجبور می شود پیش ملتم برگردد. آرزو پس از ملاقات با الیف دچار افسردگی شدید می شود و دادگاه دستور می دهد درمان خود را در بیمارستان دنبال کند.

احمد که هنوز زندانی شدن آرزو را باور نکرده دیگر نمی تواند در خانه زینب بماند مجبور می شود پیش ملتم برگردد. آرزو پس از ملاقات با الیف دچار افسردگی شدید می شود و دادگاه دستور می دهد درمان خود را در بیمارستان دنبال کند.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.

زینب معلم دبیرستان است و زندگی خوبی با همسر و فرزندانش دارد، تا اینکه دخترش گم می شود. این اتفاق زندگی او را تلخ می کند؛ اما باعث می شود از رازهای زیادی درباره خانواده و دوستانش باخبر شود.