ریچارد و سندی پس از نابودی خانه هایشان توسط گرگها به منزل محکم و امن برادر خود پناه می برند. اما گرگها که از راه یافتن به خانه آجری برادر سوم ناتوانند، نقشه می کشند که کودکی را به عنوان عامل نفوذی به آنجا بفرستند.