پسر یک مزرعه دار فریب دوستش را می خورد و بسته ای را برای او پیش خود نگه می دارد.

ناتان لند رووری را دید که پهپاد را فرستاد و همین باعث شد به برادرش کیلب مشکوک شود. درواقع کیلب سعی داشت اوضاع را برای جانی راست و ریس کند.

اسکات به ناتان توضیح می دهد که ماموری است که قصد خرید مزرعه او را دارد. وقتی کنی، رئیس ریس، کم کاری جانی و سیدی را به رویشان می آورد اوضاع متشنج می شود. کنی آن ها را تا خانه دنبال می کند و پس از آن حمله ای با عواقب مرگبار رقم می خورد.

وقتی پلیس می فهمد کنی غیبش زده، سرزده وارد مرکز ناخن می شود و خالدِ دلال چاره ای جز خبر دادن به تورک ندارد.

وقتی تورک به مزرعه می رسد، ناتان اعتراف می کند اما تورک می داند درحقیقت پای جانی وسط است.

ناتان برای منحرف کردن تحقیقات کراتر، خلاص شدن از شر یک جسد و برداشتن یک محموله موادمخدر نقشه می کشد.