یتیم پس از اینکه پنج سال پیش، دوستش آزالی ناپدید شد، به دنبال او می گردد. او در حال حاضر، تلاش می کند بدهیش را به مسافرخانه ای که در آن اقامت دارد، پرداخت کند و ولکان و دورتین به او می گویند که نقشه خوبی برای رهایی او از بدهی دارند.

یتیم پس از اینکه پنج سال پیش، دوستش آزالی ناپدید شد، به دنبال او می گردد. او در حال حاضر، تلاش می کند بدهیش را به مسافرخانه ای که در آن اقامت دارد، پرداخت کند و ولکان و دورتین به او می گویند که نقشه خوبی برای رهایی او از بدهی دارند.

ولکان، یتیم و دورتین توسط مقامات دستگیر می شوند و سپس هرتیا، یتیم را احضار می کند تا با استاد سابقش صحبت کند.

ولکان، یتیم و دورتین توسط مقامات دستگیر می شوند و سپس هرتیا، یتیم را احضار می کند تا با استاد سابقش صحبت کند.

یتیم به همراه چیلدمن و دیگر جادوگران سیاه، سعی می کنند تا آزالی را قبل از کشته شدن، پیدا کنند. او موفق می شود رد موجودی را بزند و علیرغم تمام تلاشش برای گفتگو با او، آن موجود به او حمله ور می شود.

یتیم به همراه چیلدمن و دیگر جادوگران سیاه، سعی می کنند تا آزالی را قبل از کشته شدن، پیدا کنند. او موفق می شود رد موجودی را بزند و علیرغم تمام تلاشش برای گفتگو با او، آن موجود به او حمله ور می شود.

یتیم، بیشتر گذشته اش در برج فنگ را به یاد می آورد و زمانی که او و آزالی دوباره به پرورشگاه محل بزرگ شدنشان بازگشتند. با بازگشت به زمان حال، یتیم فکری به ذهنش می رسد.

یتیم، بیشتر گذشته اش در برج فنگ را به یاد می آورد و زمانی که او و آزالی دوباره به پرورشگاه محل بزرگ شدنشان بازگشتند. با بازگشت به زمان حال، یتیم فکری به ذهنش می رسد.

ماجیچ، یتیم و کلایوم، سعی می کنند از جنگل عبور کنند تا به تافرم برسند. در نهایت، ماجیچ در جنگل گم می شود و به دختری مرموز برخورد می کند.

ماجیچ، یتیم و کلایوم، سعی می کنند از جنگل عبور کنند تا به تافرم برسند. در نهایت، ماجیچ در جنگل گم می شود و به دختری مرموز برخورد می کند.

به یتیم حمله می شود، سپس در حالی در یک سلول بیدار شده که نمی داند کیست و کجاست؟ سپس دختری پیش او می رود و پیشنهاد می کند تا زخمهایش را التیام بخشد و در نهایت، خاطراتش برمی گردند.

به یتیم حمله می شود، سپس در حالی در یک سلول بیدار شده که نمی داند کیست و کجاست؟ سپس دختری پیش او می رود و پیشنهاد می کند تا زخمهایش را التیام بخشد و در نهایت، خاطراتش برمی گردند.

یتیم سعی دارد مانع رفتن مکدگال به پناهگاه اژدها شود. اژدهایی به دلیل تلاش برای رفتن به پناهگاه اژدها، به دهکده حمله می کند و یتیم تلاش می کند اهالی روستا را نجات دهد.