لیسا والاس روزنامه نگاری است که درباره مرگ مادرش گزارشی می نویسد. پس از آن، سروکله قاتل با یک آدم ربایی دوباره پیدا می شود. لیسا و کارآگاه دیوید برکلی قاتل را با گم شدن زنی به نام ایمی رینولدز مرتبط می دانند.

مقاله لیسا درز پیدا می کند که در آن گاردای را به خاطر قصور در گم شدن ایمی سرزنش کرده است. دیوید و کارآگاه برنان سرنخ مارک بالجر را دنبال می کنند. لیسا که از سرعت پیشروی پلیس طاقتش طاق شده، برای آنکه بفهمد بالجر چه چیزی را مخفی می کند جانش را به خطر می اندازد.

دیوید سعی دارد اظهارنامه ای از ترسا و اعتراف نامه ای از بالجر بگیرد. لیسا درباره قاتل بودن یا نبودن بالجر تحقیق می کند. سوزان به دنبال اطلاعات از گاردای است که یک فرد ناشناس تماس می گیرد و ادعا می کند از ایمی اطلاعات دارد.

لیسا باید بین سوزان و مندی انتخاب کند که کدام را نجات دهد. کریس اطلاعات جدیدی به دست می آورد که لیسا را به نشانی عجیبی می رساند و لیسا در آنجا به شواهد محاکمه کننده ای می رسد.

دیوید و برنان که حدس می زنند گاف قاتل است، او را هدف قرار می دهند. لیسا سعی می کند او را به آدم ربایی ها ربط دهد. گیل دیوید را تهدید می کند که اگر تحقیقات درباره گاف را ادامه دهد از او اخاذی می کند. لیسا تماسی درباره پدرش از بیمارستان دریافت می کند.

تحقیقات متوقف می شوند. دیوید با مقامات بلند پایه گاردای مقابله می کند تا گیل و گو را رسوا کند، اما هیچکس به حمایت از او نمی رود. لیزا و برنن برای دنبال کردن سرنخی از قاتل به وارسی یک کشتارگاه متروکه می روند.