در سال ۲۰۰۱، بوستون گلوب یک ویراستار جدید به نام مارتی بارون استخدام می کند. بارون با والتر رابی رابینسون ملاقات می کند که ویراستان گروه افشاگر است. این گروه کوچک متشکل از روزنامه نگارانی است که بعد از ماه ها تحقیق، مقاله هایی تحقیقی می نویسند و چاپ می کنند. بارون در ستونی از گلوب درباره وکیلی به نام میچل گارابدین مطلبی می خواند. گارابدین اذعان می کند جناب کاردینال لاو می دانسته که کشیش جان گِیگان، از کودکان سواستفاده جنسی می کرده است، اما هیچ کاری برای توقف او انجام نداده است. سپس از گروه افشاگر تقاضا می کند در این باره تحقیق کنند. مایکل رزندس با گارابدین تماس می گیرد اما وی ابتدا با مصاحبه موافقت نمی کند. پس از مدتی رزندس فاش می کند که عضو گروه افشاگر است و گارابدین تشویق می شود.گروه افشاگر در مسیر تحقیق خود، الگویی از سواستفاده جنسی از کودکان توسط کشیش های کاتولیک در ماساچوست کشف می کند که اسقف اعظم بوستون روی آن سرپوش گذاشته است. در ادامه با کمک شخصی دیگر، دامنه تحقیق آن ها به ۱۳ کشیش متخلف می رسد. مردی که قبلا کشیش بوده و برای اصلاح کشیش های بچه باز تلاش می کرده، فاش می کند که حداکثر باید ۹۰ کشیش متجاوز در بوستون وجود داشته باشد (شش درصد کشیش ها). گروه با تحقیق بیشتر به لیستی ۸۷ نفره می رسند و بعنوان مدرک ادعای خود شروع به یافتن قربانی ها می کنند. وقتی حملات ۱۱ سپتامبر رخ می دهد، گروه مجبور می شود داستان را کنار بگذارد. اما زمانی که رزندس از طریق گارابدین متوجه می شود که اسناد در دسترسی برای تصدیق آگاهی کاردینال لاو از قضیه وجود دارد، موقعیت جدیدی بدست می آید. نهایتا گروه افشاگر شروع به نگارش داستان می کند و برنامه ریزی می کند یافته های خود را در اوایل سال ۲۰۰۲ چاپ کند.وقتی به چاپ نزدیک می شوند، رابینسون اعتراف می کند که درسال ۱۹۹۳ لیستی متشکل از نام ۲۰ کشیش بچه باز دریافت کرده بوده است اما ادامه داستان را نگرفته بوده است. علی رغم این، بارون می گوید که کاری که دارند انجام می دهند مهم است. داستان کاردینال لاو و شماره تلفنی برای معرفی قربانیان چاپ می شود. صبح روز بعد، تماس های بی پایانی از قربانی ها گرفته می شود که مایل هستند داستان خود را تعریف کنند. فیلم اینطور تمام می شود که لیستی از مکان هایی در امریکا و سایر نقاط دنیا نمایش داده می شود که کلیسای کاتولیک در اخفای تجاوزهای کشیش ها در آن نقاط نقش داشته است