جمشید به طور اتفاقی دختر پادشاه را می بیند و دلباخته او می شود. پادشاه که فرزند ذکور ندارد، تصمیم می گیرد بین شاهزاده ها مسابقه برگزار کند و برنده داماد پادشاه و وارث تاج و تخت او شود. خورشید که نمی خواهد جایزه مسابقه شود، از قصر فرار می کند و در جنگل اسیر گرگ ها می شود و …