دورگا که نابینا است به همراه مادرش از سفالگری روزی اش را در می آورد. دورگا عاشق مردی می شود که جانش را نجات می دهد و قصد می کند تا با او ازدواج نماید اما درست پیش از ازدواج هم مادر دورگا و هم مرد مورد علاقه اش میمیرند و او از طریق عملی جراحی بینایی اش را بدست می آورد و…