وقتی رجب ایودیک و دوست صمیمی اش نورالله تصمیم می گیرند به خانه ییلاقی که مادربزرگ رجب برایش به ارث گذاشته بروند، مجبور می شوند روستا و جنگل اطراف آن را نجات دهند.