«استانیسلاوا شاکالسکا» در جریان حمله ارتش سرخ به لهستان، پدر و برادرش را از دست می دهد. او توسط نیروهای روس اسیر شده و به شوروی فرستاده می شود. «استانیسلاوا» در روسیه به یک تیمسار ایرانی دل می بندد و با او ازدواج می کند. حال، سال ها از مرگ تیمسار می گذرد و او به تنهایی در روستایی در 35 کیلومتری قم زندگی می کند؛ چرا که روزهای شیرین زندگی مشترکش را در آن جا گذرانده است.