یک گربه سیاه که موش ها به آن می گفتند «اسمشو نبر» به شهر موش ها حمله می کرد. به خاطر همین موش ها به یک شهر دیگر می روند. قرار می شود پدرها و مادرها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچه ها هم با معلم و آشپزباشی راه طولانی تر را انتخاب می کنند.