در طول حمله لو منگ به استان جینگ، گوان یو قدرتمند توسط پان ژانگ اهل وو، کشته می شود و شمشیرش ربوده می شود. گوان شینگ، پسر گوان یو، از جنگ جان سالم به در می برد و تصمیم می گیرد انتقام مرگ پدرش را بگیرد. او با تمام توانش تمرین می کند تا آن سلاح افسانه ای را باز یابد. دو سال بعد لیو بی، عزم حمله به وو را می کند. او گوان شینگ را مسئول رهبری تیمی کوچک متشکل از ژنرال هایی جوان می کند. ماموریت آن ها نابود کردن سد آب وو است. همانطور که گوان شینگ خود را در معرض خطر قرار می دهد، متوجه می شود که وو به نقشه شان پی برده و این موضوع باعث می شود شرایط به نفع آن ها پیش برود. در پایان گوان شینگ با پان ژانگ، قاتل پدرش مواجه می شود و آن ها شروع به مبارزه در سد می کنند. چه کسی نهایتا به شمشیر افسانه ای دست پیدا خواهد کرد؟