صوفیا عاشق مادربزرگش است، حتی با اینکه مادربزرگش همیشه گرسنه است و غذایی که آن ها به سختی تهیه میکنند را میخورد. تنها خواسته و انگیزه او زنده نگه داشتن خود و پدرش است. آن ها تا کی میتوانند با مادربزرگ اینطور ادامه دهند؟