خواجه ماجد، ناخدا خورشید را لو می دهد و بار قاچاق لنج ناخدا به آتش کشیده می شود. دلالی به نام فرحان که می خواهد چند فراری سیاسی را از مرز آبی عبور دهد وارد بندر می شود. او با ناخدا خورشید تماس می گیرد. ناخدا که احتمال می دهد لنجش را مصادره کنند با فرحان همکاری می کند.