در زمان جنگ جهانی دوم، کاجی ، یک مرد صلح طلب به همراه همسرش میچیکو ، به دهکده ای سفر می کند تا به عنوان یک ناظر در معدن آهن آن منطقه کار کند تا به ارتش اعزام نشود. هنگامی که پلیس ارتش ششصد اسیر اهل چین را برای کار به معدن می فرستد ‘کاجی’ با رهبر آنان صحبت می کند تا بتوانند خوشان را کنترل کنند ولی روش های او سیستم فاسد و نادرست آنجا را ناراحت می کند و …