مرتضی الفت کارمند رده پایین یک اداره است، که وضع روحی و مالی خوبی ندارد ، موقعی که در اطراف بازار آزاد ارز برای تعمیر وسیله ای رفته است در رؤیا می بیند که صاحب پنجاه هزار دلار شده است…