در پاریس، فرانسه در سال ۱۹۱۰ زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچه گربه می باشد که در بهترین شرایط زندگی می کنند. وی علاوه بر این گربه ها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی می باشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعت نامه اش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربه ها و متوجه شدن این موضوع از سوی ادگار باعث می شود که ادگار به فکر نابودی گربه ها بیفتد و آنان را در شبی می دزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر می برد. این گربه ها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر می آیند و در راه با گربهٔ نری به نام اومالی آشنا می شوند و با کمک او…