داربی اوگیل در راه خانه از طریق دریچه ای به سرزمین آدم کوچولوها پا می گذارد. او در آنجا با پادشاه لپرکان ملاقات می کند و به طور تصادفی پادشاه کوچک را با خود به خانه می آورد. سپس از او میخواهد که سه آرزویش را برآورده کند؛ اما این درخواست نتایج تلخ و شیرین و غیرمنتظرهای به همراه دارد.