همه دوستان آستین به مهمانی آخرین روز سال 1999 رفته اند و او در پمپ بنزین در شیفت اضافی مشغول به کار است. آستین درباره آینده اش پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان فکر می کند، آینده ای که در شهر بی نام و نشانش امید چندانی به آن نیست. او فقط یک شب را برای محقق کردن رویاهایش دارد و این فرصت را چه قانونی و چه غیرقانونی غنیمت می شمرد.