اوا که با همسرش، ویکتور در خانه دورافتاده یک کشیش در نروژ زندگی می کند و به تازگی پسر چهارساله اش را از دست داده، وقتی در می یابد مادرش، شارلوت، پیانیست نامدار، عزادار محبوبش است، او را برای مدتی نزد خود دعوت می کند. «شارلوت» می آید و می بیند که اوا خواهر معلولش هلنا را نزد خود آورده و از او پرستاری می کند...