ترانه دانش آموز پانزده ساله ای است كه مادرش فوت كرده و پدرش در زندان است. او با مادربزرگش زندگی می كند و دوست پدرش هر ماه درآمد ماشین پدر ترانه را برای آن ها می آورد. امیر به ترانه اظهار عشق می كند و تصمیم به ازدواج با او می گیرد. اما مادر امیر با این ازدواج موافقت نمی كند. او سرانجام با سماجت های امیر به دیدن ترانه می رود و ترانه را راضی می كند تا رضایت پدر را بگیرد. اما چون هر دو محصل هستند قرار بر صیغه ی محرمیت می شود تا بعد ازدواج دائم صورت گیرد. بعد از مدتی ترانه متوجه می شود كه امیر با چند دختر ارتباط غیر اخلاقی دارد و با این وضع تصمیم به جدایی می گیرد. ترانه و امیر از هم جدا می شوند و امیر به آلمان می رود، اما پس از مدتی ترانه می فهمد كه باردار است او به مادر امیر پناه می برد، اما مادر امیر با اینكه عضو انجمن حمایت از زنان است حرف ترانه را قبول نمی كند، اما ترانه زیر بار تهمت نمی رود و حاضر به سقط بچه نمی شود، او بچه اش را به دنیا می آورد و با مراجعه به دادگاه و انجام آزمایشات، مشخص می شود كه بچه، قانوناً فرزند امیر و ترانه است و ترانه بعد از مدت ها با دخترش به دیدن پدر می رود.

ترافیک نیم بها

من ترانه 15 سال دارم