اقبال پسر شادی است که در یک روستای محقر با مادر و برادرش زندگی می کند. پزشک برای برادر بیمار او یک داروی گران قیمت تجویز می کند. اقبال برای کمک به خانواده، به شهری در نزدیکی سفر می کند تا بزش را بفروشد. اما اوضاع آن طور که او انتظار دارد پیش نمی رود.

ترافیک نیم بها

اقبال، داستان کودکی شجاع