فانی و الکساندر زندگی خوب و آرامی را با مادر و پدرشان، که در کار تئاتر هستند. می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته قلبی و بعدتر ازدواج امیلی با یک کشیش خشک و مقرراتی، بچه ها آزادی و خوشی خود را از دست می دهند و به سختی زندگی میکنند بنابراین خانواده پدریشان تصمیم میگیرند...