استفان پس از مرگ همسر خود، به همراه دختر هشت ساله اش به نام ویکی، به روستایی کوهستانی و کوچک نقل مکان می کنند. ویکی در حین قدم زنی در جنگل، یک توله سگ پیدا می کند و تصمیم می گیرد نام او را «راز» بگذارد و به صورت پنهانی او را بزرگ کند.

ترافیک نیم بها

ویکی و راز او