ایپ در یک خانواده غارنشین از نژاد انسان های نئاندرتال زندگی می کند و به شیوه ای قدیمی شکار میکند و و بحث میکند که تنها خانواده ای هستند که دیگر در این نزدیکی مانده اند و معتقد است دنیا و جاهای بهتر دیگری هم وجود دارد و این حرف ها مخالف عقاید و قوانین پدرشان است .پدرش داستانی تعریف میکند و میگوید چیز های جدید برای آنها تهدید است و در بیرون از آنجا زندگیشان به خطر می افتد. زمانی که ایپ یک نور درخشان را در خارج از غارشان می بیند و باعث تحریک حس کنجکاوی او می شود و در یک شب پس از خوابیدن پدرش غار را ترک می کند و ....