ابی و جلال برای دزدی وارد خانه ای می شوند و ابی در جریان دزدی حضور باران و مادرش در خانه می شود. او هنگام خروج متوجه خودکشی باران به علت شکست عشقی در برابر پیروز می شود، اما به سرعت آنجا را ترک می کند و همراه جلال از آنجا دور می شود ولی به اصرار ابی، جلال برای نجات باران به خانه برمی گردد و به کمک مادرش او را به بیمارستان می رساند.