بوک مان هیوم، دو دا هی را به شام دعوت می کند و مشاجره ای در آنجا در می گیرد. دا هی بعداً یافته های خود را با دوستانش در میان می گذارد.

بوک گویی جو و دا هی می خواهند هدیه بخرند. وقتی دا هی به کمک نیاز دارد، بوک گویی جو محبت او را جبران می کند. تماسی غیرمنتظره گردش آن ها را نیمه کاره می گذارد.

گویی جو شروع به مرور خاطرات گذشته می کند که همه این خاطرات به شکل غافلگیرکننده ای یک عنصر مشترک دارند. دا هی به خانه بوک بر می گردد و متوجه شکاف بین اعضای خانواده می شود.

دا هی در خانه بوک با اتفاقات بزرگی مواجه می شود. گویی جو مچ دا هی را می گیرد اما کمی بعد رازهایش را با او در میان می گذارد.

دا هی سعی دارد گویی جو را فریب دهد تا با او متحد شود. او به سراغ باک ای نا می رود و همین باعث زنده شدن خاطره تلخی از گذشته اش می شود.

پس از مصیبت های اخیر که باعث دور شدن دا هی می شود، گویی جو سعی دارد دل او را به دست آورد. اما وقتی دا هی به هدفش نزدیک می شود، بوک دانگ مدرکی انکارناپذیر پیدا می کند.

حتی پس از اتفاق فاجعه آمیز اخیر، گویی جو با دا هی مدام گذشته را مرور می کند. هم زمان، بائک ایل هونگ فرصت دیگری برای ضربه زدن پیدا می کند.

باوجود مخالفت دا هی، گویی جو اصرار دارد با او وقت بگذراند. دارودسته ایل هونگ بیشتر درگیر دردسر خانواده بوک می شوند.