کمیسر ماهیر و مادرش ثریا، نوزده سال پس از قتل پدرش به دنیزلی بر می گردند. ماهیر به دنبال انتقام از قاتل پدرش است و در حین یک ماموریت جاده ای، زن مشکوک مسلحی را می بیند.

کمیسر ماهیر و مادرش ثریا، نوزده سال پس از قتل پدرش به دنیزلی بر می گردند. ماهیر به دنبال انتقام از قاتل پدرش است و در حین یک ماموریت جاده ای، زن مشکوک مسلحی را می بیند.

ماهیر نقشه دارد قاتل پدرش را در عروسی دختر قاتل افشا کند. اما ماهیر نمی داند که این جشن عروسی نقطه ای سرنوشت ساز در زندگی او و آغاز شبی بی نظیر خواهد شد.

ماهیر نقشه دارد قاتل پدرش را در عروسی دختر قاتل افشا کند. اما ماهیر نمی داند که این جشن عروسی نقطه ای سرنوشت ساز در زندگی او و آغاز شبی بی نظیر خواهد شد.

ماهیر که باعث ازدواج جان فزا و سلیم شد، برای وفا به قولی که بیست سال پیش به پدرش داده بود دست به کار می شود. اما یک نفر نقشه های او را نقش بر آب می کند. ماهیر تعلیق می شود و در آستانه از دست دادن شغلش قرار می گیرد. درست وقتی که به بن بست خورده و راهی جلوی پایش نیست، تصمیمی می گیرد.

ماهیر که باعث ازدواج جان فزا و سلیم شد، برای وفا به قولی که بیست سال پیش به پدرش داده بود دست به کار می شود. اما یک نفر نقشه های او را نقش بر آب می کند. ماهیر تعلیق می شود و در آستانه از دست دادن شغلش قرار می گیرد. درست وقتی که به بن بست خورده و راهی جلوی پایش نیست، تصمیمی می گیرد.

از راه رسیدن ماهیر و جانفزا در عمارت آصف بی بلوا به پا می کند. آصف و آفت که نمی توانند دلیل فراخواندن ماهیر به عمارت را به او بگویند، سعی دارند بفهمند جانفزا کیست و او را دک کنند؛ اما هم زمان پیوندی قوی و عمیق میان ماهیر و جانفزا شکل می گیرد و گویی دوستی آن ها در سرنوشتشان نقش می بندد.

از راه رسیدن ماهیر و جانفزا در عمارت آصف بی بلوا به پا می کند. آصف و آفت که نمی توانند دلیل فراخواندن ماهیر به عمارت را به او بگویند، سعی دارند بفهمند جانفزا کیست و او را دک کنند؛ اما هم زمان پیوندی قوی و عمیق میان ماهیر و جانفزا شکل می گیرد و گویی دوستی آن ها در سرنوشتشان نقش می بندد.

ماهیر که از هدف واقعی خانواده ییلماز باخبر شده، با مادرش و جانفزا عمارت را ترک می کند. ماهیر و جانفزا با کمک دوستشان صالح، برای اولین بار با احساسات خود روبرو می شوند و به هم ابراز علاقه می کنند.

ماهیر که از هدف واقعی خانواده ییلماز باخبر شده، با مادرش و جانفزا عمارت را ترک می کند. ماهیر و جانفزا با کمک دوستشان صالح، برای اولین بار با احساسات خود روبرو می شوند و به هم ابراز علاقه می کنند.

عافت و آصاف ماهیر را مجاب به بازگشت به خانه کردند. اظهارات سیلا جلوی همه درباره اینکه نمی خواهد با ماهیر ازدواج کند نقشه های همه را نقش بر آب می کند. وقتی جانفزا از ماهیر می خواهد سیلا را بدزدد و او را روانه جایی دیگر کند، بین سه نفر اتحادی برقرار می شود.

عافت و آصاف ماهیر را مجاب به بازگشت به خانه کردند. اظهارات سیلا جلوی همه درباره اینکه نمی خواهد با ماهیر ازدواج کند نقشه های همه را نقش بر آب می کند. وقتی جانفزا از ماهیر می خواهد سیلا را بدزدد و او را روانه جایی دیگر کند، بین سه نفر اتحادی برقرار می شود.