سیاجا که احساس می کند در زندگی معمولی اش در جامعه کوچک قطب شمال گرفتار شده، تصمیم می گیرد در جشنواره بهاره اوضاع را تغییر دهد؛ اما برنامه هایش با آشوب های زندگی شخصی به هم می ریزد.

سیاجا سعی دارد خودش را جمع و جور کند و ثابت کند توانایی اش بیشتر از رسیدگی به زندگی آشفته شخصی اش است.

وقتی سیاجا اتفاقی در زاغه آتش به پا می کند، اولین روز کاری اش خراب می شود. الستر و کاک به سالن اجتماعات می روند تا درباره نامزد شدن کُوو در میزبانی ایستگاه تحقیقاتی قطب گفتگو کنند.

سیاجا در شب سالمندان سالن اجتماعات کمک می کند و ایده های تازه ای به این مراسم معرفی می کند. تغییرات او موفقیت آمیز است اما به نتایج پیش بینی نشده ای ختم می شود.

شش هفته بعد که بهار در حال آب کردن یخ های قطب است، مردم کنار هم جمع می شوند تا رقبای آیس کُوو را با یک بازی بیسبال شمالی نه چندان دوستانه به چالش بکشند.

سیاجا دوباره وارد دنیای روابط عاشقانه می شود. نیوی و الستر به نقطه سرنوشت سازی می رسند و کاک مهمان غیرمنتظره ای دارد.

مردم برای یک جستجوی طولانی و خسته کننده به دنبال تینگ دور هم جمع می شوند. سیاجا مراقبت از بان را به الستر می سپارد.

سیاجا و هلن آخرین تلاش های خود را برای ایستگاه تحقیقاتی قطب کامل می کنند؛ اما هلن را کنار می کشند.