در آلمان تجزیه شده در سال 1983، در دوران اوج تنش های جنگ سرد بین شرق و غرب، یک سرباز بیست و چهار ساله از آلمان شرقی به عنوان جاسوس آلمان غربی شروع به کار می کند.
-
فصل ۱ قسمت ۱
مارتین راچ سرباز جوان ارتش ملی خلق است که قرار است در آلمان غربی به عنوان جاسوس شروع به کار کند. عمه اش لنورا راچ که در ارتش ملی خلق کار می کند باعث ایجاد این فرصت شغلی است. اگرچه مارتین موافق نیست، او را به آلمان غربی منتقل می کنند.
-
فصل ۱ قسمت ۲
اولین ماموریت موریتز در کنفرانسی امنیتی در بون است. درحالیکه مارتین از امکانات هتل آلمان غربی لذت می برد، باید با دشمنی ناشناخته بجنگد.
-
فصل ۱ قسمت ۳
در یک کنفرانس ناتو در بروکسل، اولین وظیفه رومئو به موریتز محول می شود. او باید یک منشی به نام لیندا سیلر را فریب دهد تا بتواند اطلاعات سرّی به دست آورد. او میکروفونی را در میز لیندا جاساز می کند که او را مستقیم به مقر ارتش ملی خلق وصل می کند.
-
فصل ۱ قسمت ۴
میکروفون مارتین اتفاقی در میز لیندا پیدا می شود. مارتین و لیندا زمان خوبی را با هم سپری می کنند و مارتین هویتش را برای او فاش می کند.
-
فصل ۱ قسمت ۵
مارتین همچنان نسبت به افشای هویت جعلی اش بی ملاحظه است. او تمایل به کنار کشیدن دارد اما وقتی دولت به مادر مریضش کمک می کند، نظرش را تغییر می دهد.
-
فصل ۱ قسمت ۶
مورتیز دیگر نمی خواهد برای ارتش ملی خلق کار کند اما وقتی تیشبیر به او می گوید مادرش به پیوند کلیه نیاز دارد، او به ماموریتش ادامه می دهد. او در راه رسیدن به مادرش در برلین شرقی باید یک بسته مشکوک را تحویل دهد.
-
فصل ۱ قسمت ۷
مارتین به سازمان خبر می دهد که ایبل آرچر فقط یک تمرین است و تلاش می کند جلوی حمله آن ها را بگیرد؛ اما درعوض فقط تهدید می شنود و بنابراین مجبور می شود هویت جعلی خود را کنار بگذارد. آنت از قضیه مارتین و ایوون باخبر می شود.
-
فصل ۱ قسمت ۸
مارتین موفق می شود از مرز رد شود و به آلمان غربی برسد. او اول به سراغ ایوون و آنت می رود و بعد به اچ وی ای گزارش می دهد. لنورا همچنان به مارتین ایمان دارد و سعی می کند جلوی حمله را بگیرد.
درباره آلمان ۸۳
در آلمان تجزیه شده در سال 1983، در دوران اوج تنش های جنگ سرد بین شرق و غرب، یک سرباز بیست و چهار ساله از آلمان شرقی به عنوان جاسوس آلمان غربی شروع به کار می کند.