عروسک گردان معروفی سوگوار پسر گمشده اش است و همه دلخوشی او نقاشی های پسرش از یک هیولای عروسکی آبی به نام اریک می شود. او تصور می کند اگر بتواند اریک را به صحنه نمایش تلویزیون ببرد، پسرش به خانه بر می گردد.