جیانا موقع صحبت سر میز شام هول می شود و برای راضی شدن خانواده فضول خود داستانی سر هم می کند.

فقط 20 روز دیگر باقی مانده و جیانا جستجویش را شدت می بخشد. اما پا گذاشتن به دنیای روابط در عمل سخت تر یاد گرفتن دوچرخه سواری است.

جیانا پس از ملاقاتی که در کلوپ داشت و شیفت سختی که در بیمارستان گذراند احساس ضعف می کند و قبول می کند که با یک بیمار سرشناس قرار بگذارد.

جیانا در مهمانی شلوغ کریسمس کارکنان بیمارستان مرکز توجه می شود و درحالیکه انتظار آن را ندارد، با قایق به خانه بر می گردد.

وقتی به نظر می رسد حتی تی تی عشق را درک کرده است، جیانا با توصیه بد یک نفر تصمیمی می گیرد که باعث آزاد شدن موج شدیدی از احساسات می شود.

با نزدیک شدن کریسمس اتفاقات بد روی هم تلمبار می شوند، تا اینکه روزی غیرعادی در سر کار باعث تغییر دید جیانا می شود.