در سال 1920 در آتلانتیک سیتی، سیاستمداری به نام ایناک ملقب به ناکی تامپسون در اولین روزهای ممنوعیت الکل ترتیب تجارت قاچاق مشروبات الکی را می دهد. راننده اش جیمی دارمودی هم می خواهد ثابت کند به کار ناکی می آید.

پلیس فدرال شروع به بررسی فعالیت های ناکی می کند. برادرش الی قصد دارد خانم شرودر را با پول بخرد و ناکی راننده اش جیمی دارمودی را اخراج می کند.

وقتی شاهدی پیدا می شود که جیمی دارمودی را به کشتار جنگل ربط می دهد، پلیس فدرال وارد ماجرا می شود. ناکی جیمی را گم و گور می کند و راتسیتاین، لوسیانو را برای کشتن او اجیر می کند.

جیمی روابط تازه ای در شیکاگو برقرار می کند. ناکی یک سناتور آمریکایی تجلیل می کند. چاکی یک مظنون را شناسایی می کند. مارگارت و لوسی با هم مشاجره می کنند.

ناکی مقدمات مهمانی شام به مناسبت روز سنت پاتریک را فراهم می کند و جیمی سعی می کند کاری کند پرل با آسیب روحی ناشی از وضعیت آشفته جسمی اش کنار بیاید که به خاطر مصرف مواد ایجاد شده است.

ناکی درباره سرقتی مربوط به بوردواک تحقیق می کند. جیمی در شیکاگو تحسین جانی توریو را جلب می کند.

وقتی پای پدر سالخورده ایناک در خانه اش می شکند، برادرها با هم توافق می کنند که پدر دیگر نمی تواند تنها زندگی کند و خانه باید در اختیار یک کارمند وفادار قرار بگیرد.

ناکی به شیکاگو سفر می کند و در کنفرانس ریاست جمهوری مانند فردی رفتار می کند که اعطای مقام کرده است. وقتی یک مافیای رقیب احساس می کند تشکیلات تامپسون ضعیف شده، به برادر او اِلی شلیک می کند.

جیمی با توافق تازه ای که با ناکی کرده از شیکاگو بر می گردد تا از یکی از افراد دارودسته رقیب انتقام بگیرد؛ اما انجلا به شکل شوکه کننده ای از او استقبال می کند.

هارو از مارگارت و بچه ها محافظت می کند. جیمی به اشتباه فکر می کند آقای دیتریچ با انجلا در ارتباط است و چاکی تظاهر می کند با لنسکی در یک جبهه است.

وان آلند همچنان به سیبسو مشکوک است. مارگارت پس از دعوا با ناکی خانه را ترک می کند.

با نزدیک شدن انتخابات، توانایی سازمان دهی ناکی محک می خورد و هنگام رسیدگی به ماجرای مسمویت ناخدا، کفایتش زیر سوال می رود. او نقش خود را برای مارگارت فاش می کند.