باش، دو سال پس از جدا شدن از دپارتمان پلیس لس آنجلس، هم اکنون فصلی دیگر از حرفه خود را آغاز کرده و به عنوان یک بازپرس خصوصی فعالیت می کند و به صورت غیرمنتظره شروع به همکاری با دشمن سابق خود، هانی چندلر، می کند.

چندلر برای دفاع از مرد بی خانمانی که به قتل متهم شده تلاش می کند. باش تمرکزش را بر کارل راجرز می گذارد و فرد مهمی را از گذشته وانس پیدا می کند. مدی و افسر کارآموزش اولین فعالیت دونفره خود را آغاز می کنند.

جستجوی باش و چندلر به دنبال کارل راجرز با جرم سازمان یافته روس ها تلاقی پیدا می کند. صحنه جرم دلخراشی در تای تاون باعث می شود مدی با محدودیت های شغلی اش مواجه شود.

باش بیشتر در گذشته ویتنی وانس کاوش می کند و هم زمان، اشخاص قدرتمندی تری همه حرکات او را زیر نظر دارند. چندلر در یک پرونده بازداشت غیرقانونی از مردی دفاع می کند. راجرز مجبور می شود نقشه دیگری بچیند. مدی با فشار عاطفی شغلش دست و پنجه نرم می کند.

داستان ویتنی وانس به نقطه غافلگیرکننده ای می رسد و تحقیقات باش را پیچیده تر می کند. باش و چندلر نقشه می کشند تا توپ را در زمین راجرز بیندازند. مدی در خانه اش هم درگیر شغلش است و با این مسئله مشکل دارد.

آیا کارل راجرز می تواند از باش و چندلر زیرکانه تر عمل کنند و دوباره از چنگال عدالت بگریزد؟ مدی باش با بزرگ ترین ترس هر پلیسی مواجه می شود.

باش پرونده ای را که دوباره به جریان افتاده بر عهده می گیرد. مدی وارد پرونده شلیک به یک پلیس می شود. چندلر با عواقب کارهای کارل راجرز درگیر است.

با پیش رفتن پرونده وانس، باش با تهدید های تازه ای رو به رو می شود. مدی و چندلر به شدت درگیر پرونده جنجالی تیراندازی به پلیس شده اند.

حقیقت پنهان پشت مرگ وانس آشکار می شود. مدی به موفقیت بزرگی در پرونده اسکرین کاتر دست پیدا می کند. چندلر علیه پلیس لوس آنجلس پرونده تشکیل می دهد.

در انتهای پرونده ونس، باش با خطر مواجه می شود. چندلر با متحدی ارتباط می گیرد. مدی بیش از حد درگیر شغلش می شود و بهای آن را نیز می پردازد.