در سال 1930 جورج ماترسهد، که هنوز در غم از دست دادن برادرش در جنگ بزرگ به سر می برد، میمون و طوطی رها شده ای را در خیابان می بیند و آن ها را به خانه می آورد. او قصد دارد مورتیمرِ میمون را به سیرک بفروشد اما در عوض یک شتر مسن را نجات می دهد. سپس جورج به طور تصادفی با منزل مخروبه اوکفیلد در روستای آپتون مواجه می شود که برای فروش به حراج گذاشته شده است. او با تشویق دوستانه بانو کاترین لانگمور جورج، و با کمک وام بانکی و همچنین آلبرت، آن عمارت را با هدف تبدیل به باغ وحش خریداری می کند...

در سال 1930 جورج ماترسهد، که هنوز در غم از دست دادن برادرش در جنگ بزرگ به سر می برد، میمون و طوطی رها شده ای را در خیابان می بیند و آن ها را به خانه می آورد. او قصد دارد مورتیمرِ میمون را به سیرک بفروشد اما در عوض یک شتر مسن را نجات می دهد. سپس جورج به طور تصادفی با منزل مخروبه اوکفیلد در روستای آپتون مواجه می شود که برای فروش به حراج گذاشته شده است. او با تشویق دوستانه بانو کاترین لانگمور جورج، و با کمک وام بانکی و همچنین آلبرت، آن عمارت را با هدف تبدیل به باغ وحش خریداری می کند...

حیوانات بیشتری از جمله یک روباه که توسط ارون وب شکار شده، برای باغ وحش جورج از راه می رسند. موریل رابطه ای دوستانه با لیدی کاترین برقرار می کند ولی لوسی حس خوبی به این موضوع ندارد. لیزی برای دریافت مجوز تجارت به شورا می رود و از حجم زیاد کاغذ بازی ها شگفت زده می شود. جورج دو خرس را نجات می دهد و...

حیوانات بیشتری از جمله یک روباه که توسط ارون وب شکار شده، برای باغ وحش جورج از راه می رسند. موریل رابطه ای دوستانه با لیدی کاترین برقرار می کند ولی لوسی حس خوبی به این موضوع ندارد. لیزی برای دریافت مجوز تجارت به شورا می رود و از حجم زیاد کاغذ بازی ها شگفت زده می شود. جورج دو خرس را نجات می دهد و...

زمانیکه اعضای خانواده از خرسی به نام ایو تا زمان بهبودی کامل پرستاری می کنند، وب و کامیلا ردلر جلسه ای با هدف بستن باغ وحش برگزار می کنند. جورج از این فرصت استفاده می کند تا مخالفان را متقاعد کند اما توسط سایرین ساکت می شود. اما تصمیم روزنامه نگاری از مجله «چستر هرالد» برای نوشتن مقاله ای درباره باغ وحش، او را خوشحال می کند. اما بازدید روزنامه نگار، نتیجه مطلوب را در بر ندارد و مقاله او نیز جورج را فردی ناکارآمد و غیرواقع گرا توصیف می کند. موریل که قبلا با نقشه های پدرش مخالف بود، پس از آنکه می بیند چقدر این پروژه برای او اهمیت دارد، رضایت خود را نشان می دهد. بیلی نیز چند پنگوئن وارد می کند تا دل دشمنان خود را نرم کند.

زمانیکه اعضای خانواده از خرسی به نام ایو تا زمان بهبودی کامل پرستاری می کنند، وب و کامیلا ردلر جلسه ای با هدف بستن باغ وحش برگزار می کنند. جورج از این فرصت استفاده می کند تا مخالفان را متقاعد کند اما توسط سایرین ساکت می شود. اما تصمیم روزنامه نگاری از مجله «چستر هرالد» برای نوشتن مقاله ای درباره باغ وحش، او را خوشحال می کند. اما بازدید روزنامه نگار، نتیجه مطلوب را در بر ندارد و مقاله او نیز جورج را فردی ناکارآمد و غیرواقع گرا توصیف می کند. موریل که قبلا با نقشه های پدرش مخالف بود، پس از آنکه می بیند چقدر این پروژه برای او اهمیت دارد، رضایت خود را نشان می دهد. بیلی نیز چند پنگوئن وارد می کند تا دل دشمنان خود را نرم کند.