دوریگو اِوِنز، جراح سرشناس و قهرمان محبوب جنگی، برای کتاب جدیدش مشغول نوشتن یک سخنرانی است که ناگهان به خاطرات دوران اسارتش در جنگ جهانی دوم بر می گردد.

رابطه دوریگو با ایمی در دهه 1940 کاملاً برخلاف رابطه اش با همسرش اِلا در زمان حال است. کسل کننده بودن زندگی دوریگو در دهه 1980 او را وادار به خطر کردن می کند.

دوریگو به خاطر جراحی پرخطری که کرده تحت بازجویی و زندگی مشترکش بیش از پیش تحت فشار قرار می گیرد. عشق عمیق و مراقبت دوریگو به سربازان را هنگام شیوع وبا در اردوگاه اسرای جنگ جهانی می بینیم.

وقتی دوریگو به جنگ اعزام می شود، ارتباط او با ایمی باید قطع شود. او در دوران اسارتش شاهد هولناک ترین جرائم است.

دوریگو از جنگ بر می گردد و سعی می کند به زندگی بدون ایمی و بسیاری از دوستانی که در اردوگاه اسرا از دست داد ادامه دهد. در زمان حال، زمان معرفی کتاب فرا رسیده و اندیشه های دوریگو درباره زندگی اش بغرنج می شود.