گروهی از آموزگاران که عاشق شغلشان هستند به همراه یک مدیر مدرسه عزمشان را جزم می کنند تا موفقیت دانش آموزان را در یک مدرسه دولتی در فیلادلفیا تضمین کنند.

وقتی جانین در راهرو لامپی را می بیند که قطع و وصل می شود، خودش برای تعمیر آن دست به کار می شود. گرگوری برای صحبت با یکی از والدین از باربارا کمک می خواهد درنتیجه زمان ناهارش به گونه ای سپری می شود که فکرش را نمی کرد.

آموزگاران از مردم محله برای تهیه وسائل جدید مدرسه کمک می طلبند. جانین گرگوری را تشویق به تزیین و رسیدگی به دکور کلاسش می کند.

وقتی یک برنامه جدید کامپیوتری به مدرسه ابوت راه می یابد، جانین خوشحال است از اینکه بالاخره می تواند به باربارا کمک کند. باربارا از تغییر خوشش نمی آید و احساس می کند در موقعیت سختی قرار گرفته است. ملیسا جیکوب را غافلگیر می کند.

پس از یک ارزشیابی منفی برای جانین، با منتقل شدن یکی از دانش آموزان از کلاس ملیسا به کلاس او اعتماد به نفسش بیشتر می شود. باوجود عدم تمایل گرگوری به دوستی با جیکوب، جیکوب سعی دارد با او دوست شود.

جانین آوا را قانع می کند یک برنامه استعدادیابی با مدیریت جیکوب در مدرسه ابوت آغاز کند. باربارا ملیسا را تشویق به برقراری روابط اجتماعی می کند.

وقتی دوست صمیمی دوران دانشجویی جانین معلم هنر ابوت می شود، او سر از پا نمی شناسد. جیکوب و باربارا تصمیم می گیرند برای مدرسه باغچه درست کنند.

وقتی جیکوب اطلاعاتی درباره زندگی شخصی اش می دهد، جانین متوجه می شود آن طور که فکر می کرده بقیه آموزگاران را نمی شناسد. روش تدریس سختگیرانه گرگوری باعث عملکرد ضعیف دانش آموزان کلاسش شده است.

آوا از جانین می خواهد در کلاس فوق برنامه به او کمک کند، اما آن ها بر سر نحوه مدیریت کلاس با هم توافق ندارند. وقتی باربارا، ملیسا و جیکوب برنامه یک مسابقه بخوربخور می چینند، گرگوری مجبور به فاش کردن رازی می شود.

هنگام بازدید مشتریان از خانه جانین آماده است با مادر یکی از دانش آموزانش ملاقات کند و بقیه آموزگاران از این زمان برای استراحت استفاده می کنند. وقتی گرگوری می فهمد آوا مدیر شده شوکه می شود. آمدن دختر باربارا هیاهو به پا می کند.

وقتی دانش آموزان در یک چالش پرطرفدار اینترنتی شرکت می کنند و نظم مدرسه را بر هم می زنند، معلم ها برای پایان دادن به آن با هم متحد می شوند. آقای جانسون به گرگوری درس زندگی می هد. آموزگاران با دوست جیکوب ملاقات می کنند.

وقتی اعضای هیئت مدیره مدرسه تهدید به بیرون کشیدن سرمایه خود می کنند، جانین و گرگوری تصمیم می گیرند به آوا در سخنرانی اش کمک کنند؛ اما اتفاق غیرمنتظره ای رخ می دهد. وقتی ملیسا با ایده اخاذی باربارا موافقت نمی کند، باربارا به او توهین می کند.

در اردوی سالانه به باغ وحش، تاریق می گوید یک پیشنهاد شغلی در نیویورک دارد. جانین با تصمیم بزرگی درگیر است. باربارا درباره آینده خود دچار تردید می شود.