ایزو برای رسیدن به رویاهایش می جنگد و به جز امید چیز دیگری در زندگی ندارد. هارون و مادرش نرمین می خواهند از وضعیت ایزو سوء استفاده کنند اما خبر ندارند که چه کارهایی از او ساخته است.