قلعه ای بزرگ در جهانی اسرارآمیز. گوما و دگسو مشغول تماشای یک صفحه نمایشگر هستند. نمایشگر گوکو و دیگران را در حال نبرد سختی با ماجین بو نشان می دهد. گوما و دگسو راهی زمین می شوند تا توطئه ای را عملی کنند.

گوکو و دوستانش به خاطر نقشه گوما کوچک شده اند. آن ها آماده رفتن به جهان شیطان می شوند. گوکو نوییبوی خود را جمع می کند و برای یک ماجراجویی جدید هیجان دارد. آن گاه ماجین گلوریوی جوان و اسرارآمیز پیدایش می شود.

گوکو، کای اعظم و گلوریو در جستجوی دنده و شاه گوما به قلمروی شیطان می رسند.

گوکو و همراهانش که مجبورند پیاده جهان سوم شیطان را بپیمایند، در راه توقفی می کنند و با چند سوغاتی عجیب و یک زن پرحرف و عجیب ماجین و شوهرش روبرو می شوند.

ماجین نقابدار که پیش تر در مقابل گوکو و همراهانش ظاهر شده بود، دخترکی به نام پانزی است. گلوریو به او بی محلی می کند اما پانزی اصرار دارد که راهنمای آن ها باشد. گروه به یک قلعه مشکوک می رسد.

سقوط هواپیما به رسیدن به زیر زمین منجر می شود. خوشبختانه گروه آسیب جدیدی ندید و فقط لازم بود بار کشتی را سبک تر و نیمی از آذوقه را رها کنند.

گوکو و همراهانش سفر خود را ادامه می دهند. اما جندامری دوباره سر راهشان پیدا می شود و راه آن ها را سد می کند، شاید به خاطر آنکه آن ها جای «یقه جادویی» دور گردن پنزی را می دانند. آیا پیوند پنزی با دوستانش می تواند او را از خطر نجات دهد؟

با شروع نبرد گوکو دربرابر تاماگامی از جهان سوم دیمون، نقشه واقعی دکتر آرینسو برای ساختن یک ماجین بوی دیگر فاش می شود.

شایعاتی درباره کارهایی که گوکو در جهان سوم شیطانی کرده در سرتاسر قلمروی شبطان می پیچد. گوکو برای دور ماندن از دردسر با پوشش مبدل در هتل ظاهر می شود اما در جهان سوم شیطانی نمی توان گوش به زنگ نبود. سارقان از پوشش مبدل او باخبر می شوند.

گوکو و همراهانش به جهان دوم شیطانی پر از رمزوراز می رسند که در آنجا تا چشم کار می کند اقیانوس بزرگی دیده می شود. آن ها از دیدن جهان جدید شگفت زده می شوند اما ژاندارمری ای که گوما فرستاده فوراً به آن ها حمله می کنند.

گوکو و همراهانش که به ویگتا و دیگران پیوسته اند، به سیاره ای آشنا می رسند. وقتی آماده راهی شدن می شوند، سایه مشکوکی به آن ها نزدیک می شود. این سایه، سایه نامکِ افسانه ای است که به تنهایی در قلمروی شیطان مانده است.

ویگتا و تاماگامی نبردی پایاپای با هم دارند اما وقتی ویگتا مجبور می شود به زیر آب برود، چون به مبارزه در آنجا عادت ندارد به تقلا می افتد. ویگتا در تنگنا قرار می گیرد و به کف اقیانوس سقوط می کند؛ اما آن وقت است که قدرت واقعی اش را آزاد می کند.

وقتی گوکو و همسفرهایش راهی مکان گوما می شوند، مشکلی در موتور باعث می شود روی یک سیاره فرود بیایند. مکانی که آن ها در آن فرود می آیند سیاره ای پر از غافلگیری است که حتی پادشاهان اعظم شیطان هم از قدم گذاشتن در آن می ترسند.

گوما برای آنکه جلوی پیشروی گوکو را بگیرد، دست به کاری باورنکردنی می زند. گوکو و همراهانش دیگر نمی توانند پیش بروند. درست وقتی که به نظر می رسد ماجراجویی آن ها به پایان رسیده، یک نفر قدرت واقعی آن ها را آشکار می کند.

چشم سوم خبیث پیشنهاد قدرت مطلق در قلمروی شیطان را می دهد. پادشاه گوما مکان آن را تایید می کند و برای به دست آوردن آن دست به کار می شود. آیا چشم سوم بر پیشانی گوما باز خواهد شد؟

گوکو و همراهانش بالاخره به قلعه گوما می رسند. اما کادم و نیروی قدرتمند ژاندارمری راه آن ها را سد می کنند. هم زمان در قلعه، دگسو برای رسیدن به خواسته خود وارد عمل می شود.

در جریان مبارزه باشکوه گوکو و همراهانش درمقابل آرینسو، ظاهر شدن ناگهانی شاه گوما به شکل تغییریافته موقعیت را پیچیده می کند و هر دو گروه میدان را به خطر می اندازد.

شاه گوما از راه می رسد و نبرد سختی به راه می افتد. گروه گوکو با قدرت چشم سوم مواجه می شود. گوکو در لحظه ای ناگزیر متوجه قدرت جدیدی در درون خودش می شود.

نبرد چندان برای گوکو و همراهانش خوب پیش نمی رود. پس از تعلل بسیار، گلوریو نقشه مخفیانه آرینسو را عملی می کند. درحالیکه دوستان گلوریو با حیرت مشغول تماشا هستند، باید دید خیانت او چه نتایجی به بار خواهد آورد.

گوکو که احیا شده از مرزهای خود فراتر می رود. همه برای شکست دادن گومای غول آسا که با قدرت چشم سوم مدام از نو ایجاد می شود تمام تلاش خود را در این نبرد تمام عیار به کار می گیرند.