دکتر الیور وولف با اکراه شغلی را در بیمارستان برونکس می پذیرد. او در آنجا مجبور است با تیمی از کارآموزان کار کند که وظیفه درمان مادری را دارند که دیگر فرزندان خود را نمی شناسد.

دکتر ولف به مربی بسکتبالی که با بیماری ناتوان کننده ای دست به گریبان است کمک می کند تا کنترل بدنش را به دست آورد.

یکی از اعضای دارودسته موتور سواران که با فقدان خطرناک حافظه دست به گریبان است، از دکتر وولف کمک می خواهد. کارآموزها وظیفه دارند به دختربچه ای کمک کنند که درگیر تشنج های ناشناخته است.

وقتی یک عروس خون آلود وارد بیمارستان برانکس می شود، وولف باید در زمان اندکی او و شوهر گمشده اش را نجات دهد. اریکا و جیکوب باید دلیلی برای عدم انتقال مریض بی نام و نشان خود پیدا کنند.

وولف باید به یک افسر نیروی دریایی کمک کند پیش از به دنیا آمدن فرزندش با علایم عجیب خود دست و پنجه نرم کند.

دکتر وولف و کارآموزها برای مداوای گروهی از نوجوانان به دبیرستان می روند.

دکتر وولف و تیم پزشکی دست به عمل جراحی بی سابقه ای می زنند: کار گذاشتن یک مغز میانجی کامپیوتری در مغز یک بیمار ناشناخته و بدین شکل توسعه مرزهای درمان تجربی.

وقتی خانم مسنی با علائم فراموشی به بیمارستان آورده می شود، دکتر وولف سعی دارد بفهمد آیا او دچار یک اختلال نورولوژیکی است یا به درکی مخصوص دوران پیری رسیده است.

وقتی هنرمندی از نقاشی برای نمایشگاه پیش روی خود خودداری می کند، دکتر وولف و تیمش باید علت آن را بفهمند. دکتر پیرس در ارتباط با یک بیمار حدود را زیر پا می گذارد.

یک بیمار با علائم ناشناخته خطرناک به بیمارستان برانکس می آید.

دکتر پیرس بیماری بحرانی را درمان می کند و با یک دوراهی اخلاقی مواجه می شود. دکتر وولف و دکتر نیکولز درباره نحوه مداوای یک بیمار با هم اختلاف نظر دارند.