ساکاموتو آدمکشی بود که همه تبهکارها از او وحشت داشتند و همه آدمکشان دیگر برایش احترام قائل بودند، تا اینکه یک روز در یک نگاه عاشق فروشنده ای به نام آئویی در یک فروشگاه شد و از آن به بعد خودش را بازنشسته کرد تا اینکه…