دامپزشکی برخلاف میل باطنی اش مجبور می شود از یک شهر بزرگ به روستا نقل مکان کند و در آنجا با پلیس زنی آشنا می شود که رازی در دل دارد.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 1
وقتی هان جی یول قصد ورود به خانه پدربزرگش را دارد، او را با دزد اشتباه می گیرند.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 2
وقتی هان جی یول قصد ورود به خانه پدربزرگش را دارد، او را با دزد اشتباه می گیرند.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 3
مردم شهر با جی یول آشنا می شوند و با شوق و ذوق از او استقبال می کنند، از جمله جا یئونگ که گویا هرجا جی یول می رود او هم همان جاست.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 4
مردم شهر با جی یول آشنا می شوند و با شوق و ذوق از او استقبال می کنند، از جمله جا یئونگ که گویا هرجا جی یول می رود او هم همان جاست.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 5
پس از اتفاق ناراحت کننده ای در ایستگاه پلیس، جی یول از جا یئونگ فاصله می گیرد؛ اما خیلی زود از این کار خود پشیمان خواهد شد.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 6
پس از اتفاق ناراحت کننده ای در ایستگاه پلیس، جی یول از جا یئونگ فاصله می گیرد؛ اما خیلی زود از این کار خود پشیمان خواهد شد.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 7
جی یول با جا یونگ گرم می گیرد و به در مراقبت از یک سگ کمک می کند. در این حین صمیمیت روزافزون بین این دو، باعث ناراحتی سانگ هیون می شود.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 8
جی یول با جا یونگ گرم می گیرد و به در مراقبت از یک سگ کمک می کند. در این حین صمیمیت روزافزون بین این دو، باعث ناراحتی سانگ هیون می شود.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 9
سانگ هیون پس از ملاقات ناخوشایند با جا یونگ در شب گذشته، جو را آرام می کند. او سپس به جیول هشدار می دهد که عقب بکشد.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 10
سانگ هیون پس از ملاقات ناخوشایند با جا یونگ در شب گذشته، جو را آرام می کند. او سپس به جیول هشدار می دهد که عقب بکشد.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 11
جا یئونگ به یکی از گردهمایی های شهر می رود و پایش به یک خصومت شخصی باز می شود. جی یول به دنبال راه حلی برای درخواست ناراحت کننده یک پیرمرد می گردد.
-
روزگاری در شهری کوچک - فصل 1 قسمت 12
جا یئونگ به یکی از گردهمایی های شهر می رود و پایش به یک خصومت شخصی باز می شود. جی یول به دنبال راه حلی برای درخواست ناراحت کننده یک پیرمرد می گردد.
درباره روزگاری در شهری کوچک
دامپزشکی برخلاف میل باطنی اش مجبور می شود از یک شهر بزرگ به روستا نقل مکان کند و در آنجا با پلیس زنی آشنا می شود که رازی در دل دارد.