دو افسر پلیس به نام های دام و کی به اصرار مافوق خود کارشان را کنار می گذارند تا در یک دارودسته موادمخدر در شهرکی در شرق لندن نفوذ کنند.

پس از آنکه دام و کی مجبور به دفن جسدی می شوند، مخفیانه وارد خانه بازرس کلینتون می شوند تا از تحقیقات او بیشتر سردربیاورند اما همزمان با حضور آن ها در خانه کلینتون، یک نفر دیگر هم یواشکی وارد خانه می شود.

دام و کی محموله بزرگی از موادمخدر را تحویل می گیرند تا برای دارودسته بفروشند. هنگام جابجایی محموله آن را از دست آن ها می ربایند و حالا آن ها باید پیش از ضرب الاجل باند مواد، سه هزار پوند تهیه کنند.

آیا ممکن است کریستی هم مامور مخفی باشد و بتواند دام و کی را از این آشفته بازار نجات دهد؟ آن ها برای ملاقات با کریستی برنامه می چینند و سعی دارند با ورود مخفیانه به دفتر کار ادواردز، از کار او سردربیاورند.

دام و کی متوجه می شوند خانمی که ادواردز در خانه سالمندان به ملاقاتش رفته مادرش نیست و گمان می کنند این خانه پوششی برای باند است. هم زمان، وقتی توین دام و کی را تا ایستگاه پلیس تعقیب می کند، به آن ها مشکوک می شود.

وقتی کی مهمان مرموز سیلیا را تا ساختمان وزارت دفاع تعقیب می کند، دام مطمئن می شود که کریستی دیگر نمی تواند درخواست کمک آن ها را نادیده بگیرد. اما اول آن ها باید پرونده کلینتون را به جای امن تری منتقل کنند.