زنی عضو خاندان سلطنتی، تعدادی از زنان اشرافی را در طول جنگ ریف، همراه خود از مادرید به ملیله می آورد تا بیمارستانی تاسیس کنند و به مجروحانی که در شرایطی سخت گیر کرده اند، کمک کنند.

زنی عضو خاندان سلطنتی، تعدادی از زنان اشرافی را در طول جنگ ریف، همراه خود از مادرید به ملیله می آورد تا بیمارستانی تاسیس کنند و به مجروحانی که در شرایطی سخت گیر کرده اند، کمک کنند.

پیلار و لوییس گم می شوند و احساساتشان بر آنها غلبه می کنند. فرمانده سیلوا که مجروح شده، به بیمارستان منتقل می شود و توسط پدرو به خیانت متهم می شود.

پیلار و لوییس گم می شوند و احساساتشان بر آنها غلبه می کنند. فرمانده سیلوا که مجروح شده، به بیمارستان منتقل می شود و توسط پدرو به خیانت متهم می شود.

جولیا، لاربی و پدرو با تبعات کارهایشان مواجه می شوند. ماگدالنا در حین بازدید از خانه لاربی، غرق در احساسات می شود.

جولیا، لاربی و پدرو با تبعات کارهایشان مواجه می شوند. ماگدالنا در حین بازدید از خانه لاربی، غرق در احساسات می شود.

پس از گیر افتادن در شرایطی خطرناک، بیماری کارمن وخیم تر می شود. هم زندانی آندرس که در بیمارستان بستری است، جولیا را تشخیص می دهد.

پس از گیر افتادن در شرایطی خطرناک، بیماری کارمن وخیم تر می شود. هم زندانی آندرس که در بیمارستان بستری است، جولیا را تشخیص می دهد.

ماگدالنا برای دانیل نامه ای می نویسد. ورونیکا کمک می کند پدرو را از زندان خارج کند و به اتاق عمل بفرستد. جولیا و سوزانا نیز به انتظار شنیدن خبر نتیجه عملیات نجات می نشینند.

ماگدالنا برای دانیل نامه ای می نویسد. ورونیکا کمک می کند پدرو را از زندان خارج کند و به اتاق عمل بفرستد. جولیا و سوزانا نیز به انتظار شنیدن خبر نتیجه عملیات نجات می نشینند.

پیلار به صورت اتفاقی اعتراف راکل به پدرش را می شنود. ملکه از ملیله بازدید می کند و آینده کارمن را تعیین می کند. فیدل احساساتش را به جولیا می گوید.

پیلار به صورت اتفاقی اعتراف راکل به پدرش را می شنود. ملکه از ملیله بازدید می کند و آینده کارمن را تعیین می کند. فیدل احساساتش را به جولیا می گوید.

پیلار اتفاقی اعتراف راکل به مادرش را می شنود. ملکه از ملیلا دیدن می کند و درباره آینده کارمن تصمیم گیری می کند. فیدل احساسش به جولیا را با او در میان می گذارد.