درحالیکه پادشاه گو نام مو با سلسله هان در حال جنگ است، ملکه وو هویی و صدراعظم ایول پاسو اداره قصر را بر عهده دارند. به خاطر کمبود وارث، رقبا برای رسیدن به قدرت با هم رقابت می کنند و توطئه هایی بر سر جانشینی چیده می شود.

پادشاه پس از بازگشت از جنگ مسموم می شود و به طرزی ناگهانی جان می سپارد. با دهان به دهان گشتن شایعات، ملکه وو هویی با مو گل فرار می کند تا پیش شاهزاده سوم پناه بگیرد.

طبق رسوم، ملکه وو هویی به دیدار شاهزاده سوم می رود تا مراسم ازدواج را آغاز کند. اما با دیدن عواقب کارهای شنیع او به این نتیجه می رسد که شاهزاده سوم سزاوار رسیدن به قدرت نیست.

پس از مرگ پادشاه، یئون بی از جولبون سودای ملکه شدن را در سر دارد. او برای رسیدن به قدرت دست به کار می شود و هم زمان ملکه وو باید از آدمکشانی بگریزد که در کمین او هستند.

ملکه وو پس از مرگ ناگهانی پادشاه، برای بقای خود مجبور است با یکی از شاهزادگان تشنه قدرت ازدواج کند و نبرد سختی در پنج قبیله گوگوریو برای رسیدن به تاج و تخت در می گیرد.

ملکه وو با یک تصمیم مهم مرگ و زندگی روبروست که سرنوشت کل قبیله اش را تعیین خواهد کرد؛ درحالیکه هم زمان «ببرهای سفید» بی وقفه به دنبالش هستند. او در اوج خطر احساس می کند یک نفر از حلقه نزدیکانش مخفیانه محل اختفای او را لو می دهد.

وقتی ملکه وو می فهمد سرپرست ندیمه ها به او خیانت کرده، او را می کشد. او که مطمئن است ایول پال سو برای بازگشت به قصر به کمکش خواهد آمد، خطر می کند و باوجود تعقیب ببرهای سفید به اسکله می رود.

بال گی، په ایویی و سربازانشان برای شروع جنگی علیه ملکه وو اقدام می کنند. په ایویی به خاطر می آورد که نام مو چطور به خاطر قدرت طلبی او را مجازات کرد و اینگونه عزمش برای تصاحب تخت پادشاهی جزم تر می شود.