وقتی پریا از لندن به اودیشا بر می گردد تا جسد پدر گمشده اش را شناسایی کند، متوجه می شود جسد متعلق به پدرش نیست اما همراه با پدرش کل قبیله اش هم ناپدید شده است.

پس از مرگ شوکه کننده من سینگ، پریا سرنخ غیرمنتظره ای به همراه چند پرونده پزشکی متعلق به پدرش پیدا می کند. مدارک پزشکی حاکی از آن است که بیماری مرموزی در مناطق جنگابورو و کئونجار شیوع داشته است.

از پریا که سوگوار مرگ پدرش است خواسته می شود فوراً پس از آخرین مراسم تشریفاتی اودیشا را ترک کند. اما این پرسش همچنان باقی است: پدرش درباره چه چیزی تحقیق می کرده است؟

رائو متوجه می شود پریا به لندن برنگشته است. هم زمان، پریا و بئاتریس معادن داتا و بودجه ای را که آن ها باوجود شکست های بزرگ دریافت کرده بررسی می کنند. چرا به یک معدن زیان آور این قدر بودجه خارجی می دهند؟

یک سنگ، یک روزنامه نگار مرده و انتقال پول های هنگفت. پریا سعی دارد سنگ را در آزمایشگاه بررسی کند و نتایجی را تحویل بگیرد که پدرش از دولت می خواسته است. رائو سعی دارد پریا را بکشد.

پلیس اودیشا به دنبال پریا است و تنها جایی که پریا می تواند برود جنگل است. درحالیکه پریا به سوی جنگل فرار می کند، متوجه می شود قرار است محموله هایی به معادن بیاید اما نمی داند محتوای آن ها چیست.

چرا یک میلیاردر در جنگابورو سرمایه گذاری می کند؟ درحالیکه پریا و کدی به سوی معدن می روند، ماجرای تامبا ناگراج برای آن ها معنا پیدا می کند. آیا آن ها خواهند توانست محموله ها را متوقف کنند و وطنشان را پس بگیرند؟