ویک مک کوئین 18 ساله متوجه می شود که می تواند با موتورش از روی یک پل قدیمی عبور کند و بدین وسیله، به هر جای دنیا که می خواهد، برود. در همین حین، مردی میانسال و مرموز به نام «چارلی منکس»، پسر بچه ای را می دزدد و والدینش را می کشد و او را با خود به مکانی به اسم «کریسمس لند» می برد تا از روحش تغذیه کند.

ویک مک کوئین 18 ساله متوجه می شود که می تواند با موتورش از روی یک پل قدیمی عبور کند و بدین وسیله، به هر جای دنیا که می خواهد، برود. در همین حین، مردی میانسال و مرموز به نام «چارلی منکس»، پسر بچه ای را می دزدد و والدینش را می کشد و او را با خود به مکانی به اسم «کریسمس لند» می برد تا از روحش تغذیه کند.

ویک با زنی به اسم مگی آشنا می شود که قابلیت ارتباط با ارواح را دارد اما به جای اینکه به سوالات او پاسخ دهد، شائبه های بیشتری در ذهن ویک ایجاد می کند.

منکس برای پیدا کردن راه میان بُر به هاورهیل می رود و با بینگ آشنا می شود؛ فردی که مشتاق کمک کردن به اوست.

ویک با زنی به اسم مگی آشنا می شود که قابلیت ارتباط با ارواح را دارد اما به جای اینکه به سوالات او پاسخ دهد، شائبه های بیشتری در ذهن ویک ایجاد می کند.

منکس برای پیدا کردن راه میان بُر به هاورهیل می رود و با بینگ آشنا می شود؛ فردی که مشتاق کمک کردن به اوست.

برخلاف هشدار مگی، ویک در تلاش است تا یک زندگی معمولی داشته باشد. چارلی کار مهمی را به بینگ می سپارد.

برخلاف هشدار مگی، ویک در تلاش است تا یک زندگی معمولی داشته باشد. چارلی کار مهمی را به بینگ می سپارد.

ویک به دنبال رث می گردد و در همین حین، متوجه می شود که باید به استعداد خدادادی اش باور داشته باشد. جنازه ای در هاور هیل پیدا می شود.

ویک به دنبال رث می گردد و در همین حین، متوجه می شود که باید به استعداد خدادادی اش باور داشته باشد. جنازه ای در هاور هیل پیدا می شود.