وقتی لباس دختر گمشده کارلوتا و دیدو در سبد خیریه یک محله پیدا می شود، آن ها برای پیدا کردنش ایده دیوانه واری به ذهنشان می رسد.

دیدو با ناشی گری بی اجازه وارد خانه معلمی از مدرسه واندا می شود. اول متوجه می شود والدینش مشغول چه کاری هستند و پیشنهادی می دهد.

کارلوتا پس از جلسه ای که با روان شناسش در خانه او دارد، متوجه چیز مشکوکی می شود. کارآگاه راچ اطلاعات جدید ناراحت کننده ای به دستش می رسد.

والدین مستأصلی چند ماه پس از گم شدن دخترشان و بی کفایتی پلیس در پیدا کردن او، خودشان دست به کار می شوند و با جستجو از همسایه ها از رازهای تاریکی پرده بر می دارند.

راز دیدو آشکار می شود. اُل به بازی های جهانی می رود و با کریس ملاقات می کند که به او خبر امیدوارکننده ای درباره واندا می دهد.