مارک یازده ساله که از سن و سالش بیشتر می فهمد، با استفاده از شوخی و تحقیر خود سعی دارد دوست پیدا کند و با آدم های اطرافش ارتباط برقرار کند؛ بلکه بتواند کمی از زندگی خانوادگی درهم و آشفته اش فرار کند.

مارک دوست جدیدی پیدا می کند و فاکس به شدت به او حسادت می کند. هم زمان، مری سعی دارد دیک را قانع کند کامیون قدیمی ایستگاه رادیویی اش را بفروشد.

مارک می ترسد اجبار شدن به نواختن ویولن سل او را منزوی کند. اما وقتی چند قلدر ویولن سلش را از او می گیرند فاکس به کمکش می آید. وقتی مشخص می شود پاپ و خواهر رز زمانی عاشق هم بوده اند، آن ها خاطراتشان را با هم مرور می کنند.

وقتی ریچی خودش را به مهمانی دعوت می کند، مارک تلاش می کند رفتار «عجیب» خانواده اش را پنهان کند.

شاهزاده دایانا و شاهزاده چارلز به کلیسای سینت چارلز می روند که باعث می شود مارک در معرض خطر آشکار شدن هویتش به عنوان یک سلطنت طلب قرار گیرد. در این حین هدیه ای از سمت دیک دانفی باعث اختلاف بین مایک و مری می شود.

مارک و ریچی که فکر می کنند شاهد وقوع یک جرم در شب هالووین بوده اند، تحت محافظت پلیس قرار می گیرند. فاکس از دست رفتار برادرش خسته می شود.

درحالیکه شایعات رسوایی بیشتر می شوند، مارک درک خود از دین را بازنگری می کند.

در خانه کریچ ها، کریسمس دلیل دیگری برای جروبحث است؛ به خصوص وقتی که مهمان سرزده ای با هدیه از راه می رسد. هم زمان مارک، ریچی و فاکس داوطلب می شوند تا سبد مایحتاج برای نیازمندان تهیه کنند.

مارک و مایک سینیور به بهانه نمایش پیش روی عید پاک مدرسه با هم صمیمی می شوند. وقتی سی آر ای می فهمد پدر مخفیانه مستمری های همسر مرحومش را جمع می کرده، او از مری کمک می خواهد.

وقتی مری برای یک جراحی سرپایی به بیمارستان می رود، مردان خانواده کریچ تنها می مانند و مارک مسئولیت را بر عهده می گیرد.

در روز ورزش، والدین و دانش آموزان بیرون می روند. مارک تصمیم می گیرد کل روز را استیج کمدی خود تلقی کند و این کارش به مذاق هم تیمی هایش خوش نمی آید. هم زمان، فاکس برای جلب توجه مادرش تلاش می کند و سعی دارد رکورد مدرسه در مدال طلا را بشکند.

وقتی ریچی برنامه سه نفره با مارک و فاکس به سیرک را لغو می کند، مارک و فاکس دونفری به سیرک می روند. هم زمان، خانواده ریچی میزبان چند کانادایی-فیلیپینی جدید است که باعث احساس شرم او نسبت به فرهنگش می شوند.

وقتی مارک می فهمد فاکس با ریچی وقت می گذراند، دل شکسته می شود. با بلاتکلیف بودن آینده وی او سی ام، مایک سینیور سعی می کند دی جی شدن را یاد بگیرد.