توا هیگوراشی، که توسط معاون شوگون و دست نشانده او در ژاپن فئودالی اسیر شده است، داستان واقعه ای است که بیش از یک دهه پیش اتفاق افتاد، هنگامی که اینوایاشا ، کاگومه و دوستانشان توسط شیطانی به نام روت هد مورد حمله قرار گرفتند.

توا هیگوراشی، که توسط معاون شوگون و دست نشانده او در ژاپن فئودالی اسیر شده است، داستان واقعه ای است که بیش از یک دهه پیش اتفاق افتاد، هنگامی که اینوایاشا ، کاگومه و دوستانشان توسط شیطانی به نام روت هد مورد حمله قرار گرفتند.

10 سال پیش، در دوران فئودالی، تووا و ستسونا، خواهرهایی بودند که در جنگلی زندگی می کردند، تا زمانی که آتش سوزی رخ داد. در حین آتش سوزی، این دو نفر از هم جدا شدند و تووا به درون دروازه زمان جذب شد که او را به آینده به ژاپن امروزی فرستاد.

10 سال پیش، در دوران فئودالی، تووا و ستسونا، خواهرهایی بودند که در جنگلی زندگی می کردند، تا زمانی که آتش سوزی رخ داد. در حین آتش سوزی، این دو نفر از هم جدا شدند و تووا به درون دروازه زمان جذب شد که او را به آینده به ژاپن امروزی فرستاد.

ستسونا و موروها، از طریق درخت مقدس در مقبره هیگوراشی، به شیطانی در دوران مدرن می رسند. تووا به ستسونا می پیوندد، اما ستسونا هیچ خاطره ای از او ندارد و حاضر نیست باور کند که تووا خواهر دوقلوی او است.

ستسونا و موروها، از طریق درخت مقدس در مقبره هیگوراشی، به شیطانی در دوران مدرن می رسند. تووا به ستسونا می پیوندد، اما ستسونا هیچ خاطره ای از او ندارد و حاضر نیست باور کند که تووا خواهر دوقلوی او است.

موروها با روت هد مذاکره می کند تا بتواند راهی برای بازگشت به دوران فئودالی پیدا کند. تووا تصمیم می گیرد با ستسونا و موروها به دوران فئودالی برگردد. وقتی دروازه باز می شود و آنها به گذشته سفر می کنند، با اتفاق شگفت انگیزی رو به رو می شوند.

موروها با روت هد مذاکره می کند تا بتواند راهی برای بازگشت به دوران فئودالی پیدا کند. تووا تصمیم می گیرد با ستسونا و موروها به دوران فئودالی برگردد. وقتی دروازه باز می شود و آنها به گذشته سفر می کنند، با اتفاق شگفت انگیزی رو به رو می شوند.

در دوران فئودالی، تووا و ستسونا وظیفه کشتن شیطان جاکوتسامارو را بر عهده می گیرند، یک بچه دیو که استخوانهای انسانها و حیوانها را می دزد. آنها با موروها ملاقات می کنند که ...

در دوران فئودالی، تووا و ستسونا وظیفه کشتن شیطان جاکوتسامارو را بر عهده می گیرند، یک بچه دیو که استخوانهای انسانها و حیوانها را می دزد. آنها با موروها ملاقات می کنند که ...

مسافران یکی پس از دیگری گم می شوند. تووا، ستسونا و موروها برای شکستن قفل پرونده به کوههای شمالی می روند، اما در عوض آنها دهکده ای را پیدا می کنند که توسط شبح گربه ها کاملا تسخیر شده است.

مسافران یکی پس از دیگری گم می شوند. تووا، ستسونا و موروها برای شکستن قفل پرونده به کوههای شمالی می روند، اما در عوض آنها دهکده ای را پیدا می کنند که توسط شبح گربه ها کاملا تسخیر شده است.

تووا به جستجوی پروانه رویایی می رود. وقتی گم می شود، با یک دزد دریایی به نام ریکو رو به رو شده که در تلاش است کشتیش را پیدا کند. وقتی تووا به او کمک می کند، ریکو شمشیر واقعی کیکوجومونجی را به او هدیه می دهد.

تووا به جستجوی پروانه رویایی می رود. وقتی گم می شود، با یک دزد دریایی به نام ریکو رو به رو شده که در تلاش است کشتیش را پیدا کند. وقتی تووا به او کمک می کند، ریکو شمشیر واقعی کیکوجومونجی را به او هدیه می دهد.

تووا، ستسونا و موروها، یوتسومه را که به استراحتگاه کیوکی فرار می کند، تعقیب می کنند. یوتسومه با کمک مروارید رنگین کمان از کیوکی، دختران را طلسم می کند تا آنها را بخواباند و نقاط ضعف آنها را از طریق رویاهای خود کشف کند.

تووا، ستسونا و موروها، یوتسومه را که به استراحتگاه کیوکی فرار می کند، تعقیب می کنند. یوتسومه با کمک مروارید رنگین کمان از کیوکی، دختران را طلسم می کند تا آنها را بخواباند و نقاط ضعف آنها را از طریق رویاهای خود کشف کند.

دختران مامور می شوند تا یک دیو را که اتفاقاً کنتون است، بکشند. کنتون زره محکمی دارد که او را به دشمنی دشوار تبدیل می کند، اما دختران از دیو جوانی که پدرش توسط کنتون کشته شده، کمک می گیرند.

دختران مامور می شوند تا یک دیو را که اتفاقاً کنتون است، بکشند. کنتون زره محکمی دارد که او را به دشمنی دشوار تبدیل می کند، اما دختران از دیو جوانی که پدرش توسط کنتون کشته شده، کمک می گیرند.

دختران برای کشتن دیوهای دوقلوهای، کینکا و گینکا، به راه افتادند. وقتی که این دوقلوها متوجه شدند که تووا و ستسونا، مرواریدهای رنگین کمان نقره ای و طلایی دارند، بدن آنها را در اختیار گرفتند تا مرواریدها را از آنها بگیرند.

دختران برای کشتن دیوهای دوقلوهای، کینکا و گینکا، به راه افتادند. وقتی که این دوقلوها متوجه شدند که تووا و ستسونا، مرواریدهای رنگین کمان نقره ای و طلایی دارند، بدن آنها را در اختیار گرفتند تا مرواریدها را از آنها بگیرند.

تووا و ستسونا می فهمند برکه ای وجود دارد که هر انسان یا حیوانی که به آن نزدیک می شود را می بلعد. در حین تحقیق در مورد آن، با خواهر و برادری رو به رو می شوند که والدینشان را در آن برکه از دست داده اند.

تووا و ستسونا می فهمند برکه ای وجود دارد که هر انسان یا حیوانی که به آن نزدیک می شود را می بلعد. در حین تحقیق در مورد آن، با خواهر و برادری رو به رو می شوند که والدینشان را در آن برکه از دست داده اند.

کنتون، دیو نیکوزن را مامور کشتن تووا، ستسونا و موروها می کند. کنتون، دختران را با سمش به دام می اندازد و دختران با او می جنگند. اما با نزدیک شدن به شب، تووا متوجه محو شدن قدرت اهریمنی اش می شود.

کنتون، دیو نیکوزن را مامور کشتن تووا، ستسونا و موروها می کند. کنتون، دختران را با سمش به دام می اندازد و دختران با او می جنگند. اما با نزدیک شدن به شب، تووا متوجه محو شدن قدرت اهریمنی اش می شود.